شیار 143 حالا دیگر پُر شده بود و کمتر می شد تن زمین را دید. تا روی آب آسمانی رنگ میان شیار هم نشسته بودند؛ آب به جا مانده از باران. ابوالفتح نرم خود را بیخ دیوار خیزاند و بغل به بغل نعمت الله نشست. زانو را خم کرد و دست ها را بر آینة زانوها گذاشت.
ادامه مطلب
درباره این سایت